جانی فرستاده شد تا مدتی را در محل زندگی پدرش بگذراند ، زیرا او هیچ ارزشی ندارد. در واقع کارهای سکسیزوری زیادی برای انجام دادن در محل زندگی پدرش وجود ندارد و جانی واقعا خسته می شود. تنها چیزی که به او در گذراندن زمان کمک می کند این است که هر روز ساعت 4 بعد از ظهر دوست دختر وحشی پدرش جلوی پنجره با پرده باز لباسش را در می آورد و پنجره جانی درست روبه روی پنجره اش قرار دارد. او حتی یک تلسکوپ خرید تا بتواند هر روز نگاه بهتری به بزرگترین انبه های او داشته باشد. دوست دختر پدرش ، آوا ، او را در حال نگاه کردن می بیند و او را به اتاقش می خواند ، اما حقیقت این است که او عمداً پرده ها را باز کرده است. او می خواست جانی او را ببیند و حالا که به این کار دل بست ، به جانی نگاه دقیق تری به بدن برهنه داغش می اندازد. نه تنها این ، او همچنین دیک بزرگ جانی را در شکاف خیس خیس خیس شده اش پیش از بازگشت پدرش به خانه می برد.