من برای لذت بردن از بازی بیس بال به پارک رفتم که متوجه شدم یک بلوند شگفت انگیز با یک کیف ورزشی پر از مجموعه ای از توپ و راکت تنیس وجود دارد. من به او نزدیک شدم و پس از خوشحالی ، این نوزاد گفت که نام او لکسی جکسسون است ، مربی ورزشی برای استخدام. او اشاره کرد که مشتریانش روز خود را سکس زوری وحشی لغو کردند و او منتظر سوار شدن به خانه بود. پیشنهاد کردم او را به خانه ببرم اما او قبول نکرد. من شروع به دور شدن کردم و او با من تماس گرفت و پیشنهاد من را پذیرفت. در طول ماشین سواری ، من موفق شدم لکسی را متقاعد کنم که به اتاق هتل من برگردد و بازی را ببیند. وقتی رسیدیم ، به او مقداری الاغ دادم. لکسی این فرصت را مغتنم شمرد تا نمونه ای ابتدایی بسازد. من او را در تمام اتاق هتل خراب کردم و سپس پیش از فرستادن او به راه ، تمام صورتش را تکان دادم.