من به ملاقات هیلی رفتم تا او را به زبان اسپانیایی آموزش دهد. می دانم که سوپر زوری کمی زود بودم ، اما منتظر نبودم که او یکی را بکشد. وارد اتاقش شدم و دست قرمز او را گرفتم. آن بچه بغض کرد و احساس کردم باید به والدینش بگویم. او از من التماس کرد که به آنها نگو. من نمی خواستم کارم را از دست بدهم ، بنابراین شروع به بیرون رفتن کردم. او مرا گرفت و گفت 18 ساله است و می خواهد لعنتی کند. او درس می خواست ، و این همان چیزی بود که من آنجا بودم. هایلی دارای یک ترک مرطوب بسیار ارزشمند است. یک گربه فقط یک بچه هجده ساله می توانست. من هرگز فکر نمی کردم او چنین مدلی باشد. من متوجه شدم هر چند وقتی او به من گفت می خواهد من را در بیدمشک تنگش خلاص کنم.