من برین را تماشا کردم که با کمی کیف از فروشگاههای گرانقیمت شناخته شده از مرکز خرید خارج می شد ، به نظر می رسید که این نوزاد ثروت اندکی خرج کرده است. او داشت به سمت ماشینش می رفت ، بنابراین من بلند شدم و بعد از خوشگذرانی ، پیشنهاد دادم که هزینه خرید تازه او را بپردازم. بعد از اینکه او پول را پذیرفت ، من او را به ناهار دعوت کردم. در طول سواری او داستان سکس زوری با را متقاعد کردم که به من شغل شفاهی بدهد. او می خواست که من متقابلاً به او پاسخ دهم ، بنابراین من واژن تنگش را حفر کردم ، خمیر توپم را روی صورتش بکوبیدم و سپس او را با مقداری پول اضافی برای سوار شدن به کابین به خانه در خیابان فرعی رها کردم.