داشتم به ماشینم برمی گشتم که متوجه شدم این خانم سکس زوری با خاله در کنار درب میله ایستاده ایستاده است. نام او دیانا بود ، و آن بچه به نظر می رسید ناراحت است ، بنابراین از او پرسیدم مشکل چیست؟ او توضیح داد که برای مصاحبه به آن کافه آمده تا متصدی بار باشد و هیچکس آنجا نبود. دیانا گفت هیچ گونه خاصی ندارد ، بنابراین به او گفتم می توانم به او کمک کنم. پس از مذاکره ، او موافقت کرد تا با من به متل بازگردد. یک بار که به آنجا رسیدیم ، دیانا شروع به درآوردن لباس خود کرد. او کت و شلوار خود را بلند کرد و بزرگترین الاغ دلپذیر خود را نشان داد. خیلی گرد و خوشمزه بود دیانا مکید و سوار 10 کیلوگرم من شد. من به عنوان سگ داغ شکافی اش را کوبیدم ، چون توده ضخیمش به اطراف می پرید. او آبمیوه شخص من را به تمام صورت شگفت انگیزش رساند.