داشتم جارو برقی می کشیدم که جسی آمد تماشا کند آیا این بچه می تواند دودی را از من بگیرد. او در نیمه اول من را تا سرحد مرگ ترساند ، اما یک بار دیدم او چقدر شیرین است ، ترس از بین رفت و بدن شلخته در بدن جاری شد. ما در آن مدت کمی صحبت کردیم و من جرات پیدا کردم تا او را متقاعد کنم که با من معاشقه کند و زمان خوبی را با مبلغ مناسب به من نشان دهد. شاید او سعی می کرد در کنار من این کار را انجام دهد ، اما وقتی او را در معرض دید قرار دادم و پانتونهای شاد او را دیدم ، دوپای زیبا و با ارزش ، فکر می کردن کوس زوری کنم ما یکی هستیم و دیگری در یک خط فکر می کنیم.