من با دوست دخترم و دوستش که بچه در کلاس یوگا به نام کریستال با آنها آشنا شده بود ، معاشرت می کردم. او به ما اعتراف کرد که چقدر سخت بوده است که پس از بچه دار شدن و مدت طولانی بودن با یک پسر ، با هم رابطه داشته باشیم. ایتالسودید به اندازه بدن هیکل شده و بزرگتر از دوسر بازویی معمولی ، ترسناک نبود. من می دانستم که لوی فقط پسر بچه ای است که او را تشویق می کند و به او کمک می کند تا دوباره در جریان کارها قرار گیرد ، بنابراین او را به تمرین با ما دعوت کردم. لوي دير ظاهر شد و با روسری از محل غذاخوری فست فود استفاده کرد و همین حالا کنترل را در دست گرفت. او خمیر توپ یخ را بدون دست او ربود ، آن را بیرون انداخت و مجبور کرد جدی شود. این عصبانیت به کمی انگیزه نیاز داشت و کریستال بیش از این آماده بود که با خفه کردن گربه تنگ شده اش به صورت او در طول مدتی که او در حال تکرار بود ، موظف باشد. لوی ایده بهتری در مورد نحوه تمرین مشترک آنها داشت و کون زوری او را برای یک جلسه فشرده فوق العاده فوری به محل خود برد.