من چند کفش می انداختم تا در یک فروشگاه کفش محلی ثابت و درخشان شوم و میکا آنجا تمام شده بود. این نوزاد ، مرکز تجاری آن روز را برای والدینش اداره می کرد. قرار بود کفش هایم را در چند ساعت آماده کنم اما از آنجا که پسر تعمیر کفش آنجا نبود ، می خواست فردای آن روز برگردم و آنها را بردارم. در مدت کوتاهی که از غنایم او در این شلوار جین چرم منفجر شدم ، فهمیدم که زمان شکار فرا رسیده است. او در ادامه به من گفت که او لباس پوشیده است زیرا قرار است بعد از بسته شدن مغازه با او قرار ملاقات بگذارد و چگونه از آن می ترسید ، زیرا مردی که با او بیرون می رفت یک چوب واقعی در گل بود که ریسک نمی کرد. من به معاشقه هایش رسیدم و سکس زوری با خواهر به محض اینکه او گفت که می خواهد یک مرد پرخاشگر بیشتر مسئولیت را بر عهده بگیرد ، این تنها چیزی است که باید بشنوم. الاغش عالی بود و در مغازه ای که پدرش دارد مشکلی نداشت. این دقیقاً نوع مامان من است.