در حال رانندگی بودم که دیدم این ماشین جلوی من ناگهان از کنار جاده کنار می رود. ناگهان ، یک زیبایی داغ بدون ماشین پرید ، و این بچه وقتی رانندگی می کرد فریاد می زد و راننده را کنار می زد. وقتی نزدیک شدم ، او به سمت ماشین من رفت و از من کمک خواست. نام او ابی بود و توضیح داد که دوست پسرش با خواهرش به او خیانت کرده است. او بدون سواری ، تلفن همراه و پول نقد گیر کرده بود. ابی گفت که او نیاز به یک سواری به محل سکس پارتی زوری مادرش دارد که چهار ساعت با آن فاصله داشت. به او گفتم اگر کمی معامله کنیم می توانم به او کمک کنم. در مدت کوتاهی بعد ، او در حال برهنه شدن بود و آن بدن سرسبز را نشان داد. ابی مانند یک حرفه ای مکنده و سوراخ می کند. من به شیرین ناز او کوبیدم و صورت شگفت انگیزش را با شیره چپه ام لعاب دادم.