من با عالی ترین فیکوس و دیگر دوستان وودوی بی ارزش خود در حال سفر بودم. ما قایق بادبانی را بیرون آوردیم و قرار بود با چند جوجه به هم وصل شویم ، اما به محض مشاهده آب و هوا ، ما را بلند و خشک کردند. در حال حاضر ، به طور معمول ، این امر مانع خوش گذرانی هر مردی می شود ، اما من یک فانی ساده نیستم. من بچه شکارچی هستم وودو شک و تردید داشت و فیکوس هم بعد از اینکه گفتم من یک کت و شلوار خوب پیدا می کنم تا ما را در دریای آزاد همراهی کند. ما فقط در حال سوار شدن بودیم که دیدیم شیرا در کنار ساحل آویزان شده است. Ficus به این نتیجه رسید که قصد دارد هیچ شک و شبهه ای در مورد مشکلات موتور ما با این کثیف نداشته باشد. ما کنار او رفتیم و در مدت زمانی که وودو به این باور رسید که آن پسر موتور را تعمیر می کند ، من شکار را شروع کردم. از آنجا که دخترش هنوز 2 ساعت زمان بیشتر برای رفتن به اردوگاه داشت ، این نوزاد تصمیم گرفت برای مدتی با ما بیرون برود. بین وودو و من ، شیرا هیچ فرصتی برای زنده ماندن نداشت. مقداری روغن بچه به سرش مالیدیم و او را وحشی و اذیت کردیم. ما او را تگ کردیم و من مانور ملخ ملحق خود را آغاز کردم تا بتوانم طناب ها را به وودو ، بچه جوان نشان دهم. دیر یا زود باید مشعل را تحویل دهم و معتقدم که مادران آینده هستند. وودو سکس جدید زوری را خوب آموزش دهید و احتمالاً روزی او راه را پیش خواهد برد. ما تمام دختری را که مادران درون آن دارند به شما نشان می دهیم. به آنها احساس غرور بدهید .... آه ، بقیه را می دانید. هه و سرگرم کننده است