من بی صبرانه منتظر آمدن نیکی بودم. دوستانش درباره جشن جشن به او گفتند. به اندازه کافی کنجکاو بود ، آن نوزاد در سراسر دنیا به تماشای دست اول آمد که در مورد آن صحبت می کند. عزیزم ، ما چه فرشته وحشی ای داریم سوپر زوری و مجموعه رمزهای بی عیب و نقصی داشت. وای! من بدون او مجبور بودم او را اذیت کنم ، بنابراین تصمیم گرفتم که رامون به او نگاه کند. این چوب آن را مانند یک مرد دیوانه به او داد و به همین ترتیب روش اختراع انگشتانش را به او نشان داد. از قیافه صورت او باید اولین باری بود که سرازیر می شد. روی هم رفته او آنچه را که برایش آمده بود دریافت کرد ، یک راه حل سالم برای جشن جشن!