هفته آخر کنار ساحل ایستادم تا ببینم در آنجا موج هایی برای موج سواری وجود دارد ، اما در عوض ، یک عزیز موج سوار وحشی کشف کردم. ساحل بدون موج و هیچکس در اطراف مرده بود به جز این دختر بازیگر و تخته قدیمی او. اسکای نام او بود و این نوزاد دوست داشت تابلوی جدیدی دریافت کند اما شکست خورد. مطمئناً من به عنوان راه حلی به او پیشنهاد کردم. به سختی می شد آسمان را متقاعد کرد ، اما پول نقد بالاخره او را جلب کرد و او آمد تا با ماشین من وقت بگذارد. آن وقت است که من باید خربزه های خوشمزه اش را ببینم ، و او احساس کرد دونگ من بلند شده است. پس از مذاکره بیشتر ، او را مجبور به مکیدن کردم. در مدت کوتاهی زیبا بود ، من باسن آبدار او را در صندلی عقب میخکوب می کردم. آسمان فوق العاده گرم بود! بار سنگینی را که بر او وارد کردم از سکس زوری در باشگاه دست ندهید.