من مادری تحسین برانگیز را می دیدم که دوست داشتم هر روز که به همسایگانم با قدم زدن در سگشان لطف می کردم ، به او دویدن بدم. من با خاکستر به خانه می رفتم و دیدم او هنوز دارد می تجاوز سکس زوری دود ، بنابراین گفتم خاکستر فقط عقب نشینی کند ، در بوته ها بگذرد و اجازه دهد کار کنم. من خودم را با آب غوطه ور کردم تا به نظرم فوق العاده عرق کند و از جهت مخالف شروع به دویدن کردم تا اینکه با او برخورد کردم. ما در حالی که هر بار همدیگر را می دیدیم و با هم صحبت می کردیم ، با هم صحبت می کردیم و با وجود اینکه مانع زبانی وجود داشت ، من می دانستم که این کودک عاشق من است. او فقط به فرصتی نیاز داشت تا من را بشناسد و من مجبور بودم این فرصت را برای او تنظیم کنم. ما آن را ترک کردیم و من به او پیشنهاد کردم که در خانه من یک غذای تازه بخورد. خاکستر مخفی شد و همه اقدامات را گرفت. او آرزوی هیچ دوربینی را نداشت اما من توانستم نظرش را تغییر دهم. ویکتوریا غنایم جوجه لاتین ناز داشت و شگفت انگیز بود که یکبار موهای خود را رها کرد. با تمام تمرینی که او انجام می داد ، من کمترین تعجب نکردم که بدن او اینقدر متناسب و تکان دهنده هایش بسیار عالی بودند.