من کمی از دوست دخترم لیا دیدن می کنم. پدرش تا دیر وقت کار نمی کند و او خیلی مشتاق است که یک تکه از دانگ من را داشته باشد. من قبلاً توسط پدرش گرفتار شده بودم. مجبور شدم بدون اقامتگاه gazoo را حمل کنم زیرا این مرد با خفاش کیر تو کون زوری بیسبال مرا تعقیب کرد. هاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای دوستان با آگاهی از خطری که داشتم ، هیچ وقت را تلف نکردم و در راه پله ای که به سمت اتاقش بالا می رفت الاغ او را خوردم. من او را مشتاق کردم و وقتی به اتاق او رسیدیم همه چیز درباره او و خروس من بود.