هانتر و تونی در حال رفتن به سمت نظافتچی ها بودند که در همان مرکز خرید یک مامان خلبان را دیدند که در حال بارگیری وسایل نقلیه خود بود. تون و شکارچی برای مشاهده دقیق تر وارد شدند و در کمال تعجب آنها دوست قدیمی آنها بودند. پس از مدت کوتاهی که به او رسیدند و در خرید مواد غذایی به او کمک کردند ، او را به محل خود دعوت کردند و آن نوزاد با اشتیاق موافقت کرد. در مدت کوتاهی پس از رسیدن به محل شکارچی ، نیکی دهان خود را با آلت تناسلی سخت پر کرد. شکارچی او را روی تخت پیچید. این چاق سرانجام پس از ضربه محکم و محکم به سمت ران ران شمع ، زوری سکس سراسر صورت شگفت انگیز و سینه هایش را لرزاند.