ابی در خانه تنها و شاخدار است. دوست پسر او کریس اتفاق می افتد. او مطمئن نیست که آنها در اتاق او بهم ریخته اند ، قبل از این هرگز چنین نکرده است. او با افتخار اعلام می کند که 18 ساله است و می تواند هر کاری که می خواهد انجام دهد. چیزی که او به طور خاص می خواهد این است که توسط کریس لعنتی شود. او الاغ خود را به صورت او می چسباند و دیگر به او فرصت نمی دهد که س questionsال یا تردیدی داشته باشد. کریس چاره ای ندارد جز اینکه آنچه را که او می خواهد به ابی بدهد. او گربه سکس زوری الکسیس و الاغ خوشمزه و نوجوانش را می خورد و او را خیس و مرطوب می کند. سپس وقتی دیک او را در بزاق می پوشاند ، خفه می شود. کریس نمی تواند منتظر بماند تا بیدمشک تنگ و بیدمشک او را لعنت کند. این جلسه لعنتی هر دو را در حالت ترس قرار می دهد. ابی می خواهد صورتش را در تقدیر خود بپوشاند و کریس با خوشحالی به این خواسته پاسخ می دهد.