در این مدت ، هالی آمد تا با ما کمی ملاقات داشته باشد. این نوزاد در مورد قرار ملاقات با jmac صحبت می کرد و من فکر می کنم او درست می گوید اگر تا به حال منظورش این است که مغزش را بیرون بکشد. او با خیس کردن لباس های بیکینی سفید خود و تماشای آن در تمام طول مدت ، تمسخر و شاد بود. جماک در حالی که او این الاغ بد و بازوهای بدجنس را شلاق می کرد ، در مدت کوتاهی به او داستانسکسی زوری حمله کرد. آن مرد واقعاً او را برآشفته و او را به شدت دیوانه کرد و تا جایی که می توانست ضربه محکم و آبدار چکش را به هم زد. او صداهایی را ایجاد کرد که فکر نمی کنم تا به حال صدای زن دیگری را شنیده باشم.