در اینجا من برای یک متحد بسیار شایسته خود نشسته ام. او به همین ترتیب دختر نوجوان خود را برای مراقبت از من با من گذاشت. می خواستم برای انجام برخی کارها به بیرون بروم که متوجه شدم برای چیزی که فراموش کرده بودم باید به خانه برگردم. آن موقع بود که صدای ناله ای را از اتاق خواب شنیدم. آن نوجوانان لعنتی بودند! من ابتکار عمل را در دست گرفتم و آن را به هم ریختم. من با آنها معامله کردم ، نمی گویم آیا آنها همانطور که گفتم انجام دادند یا نه. آنها نمی دانستند چه می کنند. بنابراین ، من سکس کون زوری نوعی مربی شدم. نحوه انجام کار را به آنها نشان می دهد. در پایان ، من شک ندارم که آنها تقریباً چیزهای تحسین برانگیزی را آموختند که برای بزرگسالی مفید خواهد بود.