گراتسیلا برای اولین بار داستانی را برای بچه تعریف کرد. هر چه مقدارش بیشتر باریک تر می شد. در نهایت او فقط از تونی به عنوان یک زیبایی استفاده کرد تا دقیقاً نشان دهد که چگونه این اتفاق افتاده است. این مرد آنقدر خوش شانس بود که گام به گام در کل داستان پیش رفت و در این راه دم دریافت کرد. مطمئن هستم که خربزه هایش به همان اندازه بزرگ سوپر زوری نبودند که او اولین بکارت خود را از دست داد و به همین ترتیب واضح است که او با تخصص بیشتری به تونی ضربه زد. او گفت تنها تفاوت این است که پسر خوش شانس که گیلاسش را ریخت با شکم داغش آمد. تونی سعی کرد چهره ای بی ارزش به او بدهد اما این علامت را با یک پا بیش از حد تخلیه کرد.