جیانا به عنوان کارمندش با jmac مشکلات زیادی داشت. آن نوزاد با بی کفایتی jmac به ضربه گیرهایش برخورد کرده بود. به نظر می رسید آن مرد فکر می کند که نوشیدن قهوه برای کار او کافی است ، اما جیانا دیگر آن را نمی خورد. او او را نشست و می خواست بداند او فکر می کند برای نجات کارش می تواند چه کاری انجام دهد. او که دید چیزی برای از دست دادن ندارد از او خواستگاری کرد. جیانا با کمال تعجب به دنبال آن رفت و آنها دست به کار شدند. او بسیار شگفت زده شد و از بزرگترین جوک او و مکیدن آن بلافاصله خوشحال شد. Jmac در حال بازی کردن با بچه های بزرگ خود بود و با ضرب و شتم او را بدون تجربه می زد. آیا عملکرد jmac آنقدر شایسته بود سکس زوری ماساژ که او را در کار خود نگه دارد.