من و فیکوس در مرکز خرید برای خرید یک جفت چیز بودیم و تارا را دیدیم که با همسرش پورن زوری از کنار ما می گذرد. من نمی دانم که آیا هیچ یک از شما او را از سالن پیتزا به یاد دارید ... شما کسی را می شناسید که یک گوشتخوار بود. در هر صورت این بچه متوجه شد که ما هستیم و با قرار دادن انگشت اشاره اش به ما اشاره کرد که همه چیز را ساکت نگه داریم. لبهایش در موقعیت ضرب المثل shh. من تصمیم گرفتم که شانس خود را به هم بزنم و با آنها مقابله کنم فقط برای اینکه ببینم او چگونه با این وضعیت ناخوشایند کنار می آید. w E به همدیگر سلام کرد و همه چیز در روز اول ارزشمند بود ، اما بعد از آن این چاب به دریایی که او نگه داشت پی برد برای من پیام می فرستاد ... The milfhunter.h E از میمون دور شد و به راه افتاد. من او را به خانه آوردم تا از او دلجویی کنم ، اگرچه به نظر می رسید که او از همه چیز بیشتر تسکین یافته است. من قصد نداشتم از این داغ بزرگ آکروباتیک صرف نظر کنم ، زیرا احساساتش را جبران می کرد ناراحت شدم که او را خیلی بهتر از همیشه خوشحال کردم.