الا ناکس یکی از نازنینان وازو عزیز است. آن نوزاد در حین صحبت با دوست پسرش آنقدر روشن شد که در همان لحظه شروع به خودارضایی کرد. به سرعت او را قطع کرد تا بتواند کارش را تمام کند. در این سکس های زوری مرحله ، پدر ناپدری اش به طور اتفاقی از کنار اتاقش عبور کرد و متوجه اتفاقات داخل شد. پس از جاسوسی کمی ، این مرد نزدیک و نزدیک تر شد. الا سرانجام متوجه او شد و او را صدا زد. همانطور که او عذرخواهی می کرد و از آنجا دور می شد ، او دوباره او را صدا کرد و به او گفت که وانگ خود را بیرون بکشد. او آنقدر شاخ بود که حتی اهمیتی نداشت که چه کسی او را تقدیر کرده است. پدر ناپدری او ، دختر کوچک کوچکش را در تمام اتاق خوابش پیچیده بود تا بار را مستقیماً در بیدمشک او تحویل دهد.