دیدی و رز حاضر شدند تا از فیستا مطلع شوند. ما رسماً در هر محله یک افسانه شهری بودیم و مجبور بودیم فروشگاه بسازیم. آنها در مورد سکس زوری دختر همسایه لذت بردن ما در مرکز تجاری از هر زیبایی شجاع به اندازه کافی شنیده بودند شنیده بودند. رز شهامت این را نداشت که به تنهایی این کار را انجام دهد ، به طوری که بچه با خود دوست قرمز سرخ پوستش ، Deidee را همراه خود آورد. یخ شکن آمد و رفت ، و آنها به این امید رسیدند که زمان ارزشمندی را به سرعت سپری کنند. آنها به طور شفاهی از یکدیگر لذت بردند و سپس دوست من را تگ کردند. کمی بعد ، آنها به نوبت از او هرطور که می خواستند استفاده کردند. کمی رقابت وجود داشت و رز برای به اشتراک گذاشتن کمی مشکل داشت ، اما همه چیز به صورت دوستانه پیش رفت و همه به او خوش گذشت.