بیانکا که تقریباً چند هفته طول نکشید ، اوقات خوشی را با لوی گذراند ، بنابراین وقتی بهترین متحدش به این موضوع اشاره کرد که این نوزاد با مشکلات زناشویی روبرو است ، همین حالا او را به محل شکارچی برد. وقتی آنها وارد شدند ، دوست بزرگ بیانکا سعی کرد از همسرش دفاع کند و اظهار داشت که آن پسر مدام کار می کند و غیره. لوی پرسید که آیا او از عملکرد او در اتاق خواب خوشحال است یا خیر ، و او بدیهی است که گفت. لوی یک قدم عقب رفت ، سپس به بیانکا دستور داد دوستش را ببوسد و به زودی به اندازه کافی ، سیکس زوری دختران انگشتان خود را در حال لیس زدن شروع کردند و با یکدیگر ضربه می زدند. پس از چند دقیقه ، لوی با دانگ خود در بین زنان پرید و یک جشن فاخر به راه افتاد.