کوپید در اطراف کمین می کند ، زیرک است ، به دنبال قربانیان تیرهای عاشقانه خود می گردد ، وقتی این دختر بچه می بیند که یک جفت جوان روی نیمکت نشسته است ، میخ به نامزدش پیشنهاد می دهد ، بنابراین کوپید تصمیم می گیرد عشق خود را قوی تر کند و به آنها شلیک می کند ، اما تیر فقط به داغدار ضربه می زند ، که همین حالا عاشق او می شود. کوپید متوجه می شود که آن نوزاد در نگاه اول به او نگاه می کند و وقتی ناگهان شروع به دویدن به سمت او می کند سعی می کند او را دور کند. در حال فرار ، خانه ای پیدا می کند و سعی می کند خود را مخفی کند ، اما وقتی متوجه می شود او را کشف کرده است ، شوکه می شود. او عذرخواهی می کند و به او می گوید منظور او عاشق شدن او نبوده است ، اما او به هیچ مشاجره ای سکس با زوری گوش نمی دهد ، او کاملاً شلخته به رامرود او حمله می کند و شروع به مکیدن آن می کند ، بنابراین کوپید چاره ای جز برآورده کردن خواسته ها و مزایای خود ندارد. مبلغ او ، سپس از پشت درشت ، بعداً یک دختر گاو خشن ، تا زمانی که او تقدیر دل انگیز خود را به صورتش برساند.