کریستی من را دعوت کرد تا اتاق زیر شیروانی جادار تازه اش را تماشا کنم. وقتی به مسیحی رسیدم و با یک آغوش بزرگ استقبال کردم ، احساس کردم که بیلی بونگ های ارزشمند و نوک سینه های سخت او مرا هیجان زده کرد. من در هنگام سوار شدن به آسانسور روی بدنه حیرت انگیز او متصل شده بودم ، این نوزاد شلوار جین تنگ پوشیده کردن خاله زوری بود که بر روی ساق بلند و وازوی بزرگ او تأکید می کرد ، بنابراین تمرکز بر مکالمه ما دشوار بود. کریستی سعی کرد مکان خود را به من نشان دهد ، اما من فقط علاقمند بودم که غنیمت هیولا او را ببینم ، بنابراین او به من سفر کرد. پس از پرستش الاغ ایده آل و جوراب ساق بلند ، من مانوئل را صدا کردم. در مدت کوتاهی پس از ورود ، مانوئل در ربودن کوچک کریستی قابل درک نبود. این چاب بی امان تمام سطح زیر شیروانی را سوراخ کرد و سرانجام تقدیر او را در گلوی زیبایش منفجر کرد.