شارلمانی به ملاقات دوست دخترش آمد ، اما این نوزاد در خانه نبود و هم اتاقی اش ، مولی مای ، در را باز کرد. او گفت که آن مرد می تواند در آنجا از او انتظار داشته باشد. او به آشپزخانه رفت تا دستانش را بشوید و او بالای پیشخوان آشپزخانه نشست. وقتی او دستش را به داخل کابینت برد تا دستمال کاغذی بگیرد ، او کلوچه اش را درست روی صورتش گذاشت. او شورت کوچک می پوشید و بیدمشکش بدون کناره های شورت اوج می گرفت. صورتش را به بیدمشکش کشاند. او را بلند کرد و به اتاق خواب برد. او روی داستان سکس زوری مامان گربه ناز او خورد و او جوک خود را مکید. او بیدمشک او را کوبید و روی صورتش را با آب میخچه اش آغشته کرد. او قول داد که به هم اتاقی اش نمی گوید.