بروک در حال پایان دادن به روز کاری خود بود که مارک برای تماشای او آمد. آن مرد در حال بررسی برخی از وجوهی بود که در حساب شرکت از شخصی که لباس خریداری کرده بود ، نداشت. این نوزاد به او گفت که هیچ چیز در مورد آن نمی داند و به او اجازه داد تا پرونده های خود را بررسی کند. مارک یک بیکینی با شماره کارت شرکت خود در رسید دریافت کرد. مارک به او گفت که در مشکل بزرگی است و احتمالاً اخراج خواهد شد. او از او خواست که به کسی نگوید و او همه کارها را برای او انجام می دهد تا به او نگوید. او پیشنهاد کرد که او بیکینی بپوشد ، دانگ او را بمکد و او را روی میز کارش فک کند. او تردید کرد و سپس دستورات او را دنبال سکس هندی زوری کرد ، اما با کمی نگرش. او سوار خروسش شد در حالی که پنتونهای بزرگش و وازو عزیزم به اطراف می پریدند. تمام پاهایش را به او شیر کره داد. لذت ببرید