مه بروک مشغول تمیز کردن استخر بود که مادر ناتنی اش که من سکس زوری با محارم می خواهم او را فاک کنم ، بیرون آمد. بروک گفت مادر ناتنی اش این بچه بیشتر مقدار زیادی تمیز نمی کند و شروع به ترک کرد. کوری بازوی او را گرفت و گفت بنشین. او به او گفت که شایستگی لباسی را که پوشیده بود ندارد و لباس بیکینی خود را از تن درآورد. او بروک را روی بغلش کشید ، شورت هایش را پایین کشید و به او ضربه زد. سپس ، او را به داخل برد و از او خواست تا بقیه لباس هایش را درآورد. یک بار بروک برهنه بود ، کوری شروع به نوازش وباللرهای خود کرد و شروع کرد به بوسیدن او. در مدت کوتاهی پس از آن ، کوری در حال خوردن بروس و حقه ای بود. سپس کوری یک شگفتی عجیب بیرون آورد و با یک تانگ بیرون آمد. او به گربه بروکس کوبید و او را سوار کرد. سپس ، او را به راه انداخت تا کارهایش را تمام کند.