بریک به یک مکان پیتزا محلی رفت و این دختر وحشی لالین ، به نام آوا ، را دید که روی میز کنار او نشسته است. این کودک شروع به صحبت با او کرد ، اما این بچه خیلی تیزبین بود. آوا توضیح داد که حال بدی داشت زیرا متوجه شده بود دوست پسرش به او خیانت می کند. بریک گفت که شانس دستیابی به زوج در دسترس است و آوا از آن استفاده کرد. او با او به خانه رفت و سکس زوری با برده هیچ وقت را از دست نداد. آوا برهنه شد و این گونی های شیرین و الاغ خوشمزه را نشان داد. او شکاف نازک خود را به هم ریخت و او را به زیبایی مکید. آوا سوار آن دیک شد ، چون دور گردانش به اطراف پرتاب می شد. او بیدمشکش را درهم کشید و حتی آن آب میوه را به تمام الاغ آبدارش رساند.