برد از زمانی که خانواده اش به مکانی جدید نقل مکان کرده بودند ، به دوست دخترش آدریانا کمک می کرد تا وسایلش را جمع و جور کند. وقتی جعبه ها را مرور می کردند ، یکی از آنها برچسب "مالیات" داشت ، اما وقتی براد آن را حمل کرد و آن را در طرف دیگر اتاق چید ، آن مرد انواع صدای ناله را شنید. آدریانا به او گفت که ممکن است فقط یک تلفن همراه یا ماشین حساب یا اسمیت باشد ، اما او اصرار داشت که خود را زیر و رو کند و خودش به جستجوی خود بپردازد. آنها سرانجام به انبار مخفی دستگاه زناشویی نامادری اش برخورد کردند. به طرز دردناکی قطعی شد که دانا از رضایت جنسی خود لذت نمی برد و همه اینها تقصیر پدر آدریانا بود. همانطور که آنها در سکس خشن و زوری مورد آن شوخی می کردند ، دانا وارد شد و کاملاً گیج شده بود. آن نوزاد سعی کرد برای خودش پرونده بسازد و به آنها اشاره کرد که چگونه پدر آدریانا یک میله بزرگ ندارد. آدریانا به عنوان سرپرست معمولی خود در مورد اینکه دیک براد چقدر عالی و بزرگ بود به خود می بالید و آن را به صورت نامادری خود می مالد. همه اینها باعث شد تا براد در نهایت دیک خود را بیرون بکشد و به معنای واقعی کلمه دیک خود را روی صورت دانا بمالد. به نظر می رسید که او همیشه برای نامادری اش داغ دارد و آدریانا فکر می کرد برای همه آنها خوش بگذرد که اوقات خوشی را به طور مشترک بگذرانند. او بهتر است مراقب باشد چون به نظر می رسید براد کمی از تجربه او با دانا نیز لذت می برد. احتمالاً او در حال توسعه چیزی برای جوجه های بالغ است.