بانی روتن در حال ملاقات با پدربزرگ و مادربزرگش است و بدون هیچ حوصله ای حوصله اش سر رفته است. آن نوزاد کمی وقت دارد که قبلاً بکشد تا با دوستانش ملاقات کند ، بنابراین او با ساقی پدربزرگ و مادربزرگش تماس می گیرد تا او را سرگرم کند. ساقی به او اطمینان می دهد که آن مرد در واقع منبع سرگرمی نیست ، اما دختران ثروتمندی مانند بانی همیشه آنچه را که می خواهند به دست می آورند. او را به جای او می گذارد و دستور می دهد پاهایش را ببوسد. سپس به او دستور می دهد که کیک خود را بیرون بیاورد تا بتواند آن را بلعیده و سوار شود. با وجود اینکه سکسس زوری او قسم خورد که منبع سرگرمی نیست ، بانی راهی برای لذت بردن از او کشف کرد.