از یک باریستای تازه ، ویکتوریا سامرز ، خواسته می شود که برای اولین بار مغازه را ببندد. آن بچه از عصبانی شدن از سرپرستی عصبی است و مشتری آخرین دقیقه ، کریس دایموند ، کارش را آسان نمی کند. او سعی می کند او را به یک لاته تبدیل کند و مشتری را راضی کند ، اما بی حوصلگی وی ویکتوریا را بیشتر عصبی می کند. او بیشترین تلاش خود را می کند تا او را راضی کند ، اما در نهایت این شکاف به او کمک می کند تا لاته بی سکس زوری با دختر خاله عیب و نقص را بیاموزد. یک بار او به او کمک می کند ، او مطمئن می شود که او بسیار خوشحال است و می رود�