آوا به این دلیل با ما ملاقات کرد که عزیزم به شهوت نیاز داشت. او تازه 18 ساله شده بود و از این که بچه های جوان نیازهای او را برآورده نمی کردند خسته شده بود. به زبان ساده ، آوا بزرگترین شلونگ را می خواست. او به این دلیل با ما تماس گرفت که ما خواسته بودیم جوانان هجده ساله تقریباً هر کسی را بخواهند. آوا می خواست تا حد مجاز بیدمشک خود را پر کند. او به یک خروس بزرگ نیاز داشت و آن را به شدت می خواست. ما او را با شبدر آشنا کردیم. این پسر به معنای واقعی کلمه دارای یک نوزاد ، پای سوم برای خروس است. شلوار آوا از هیجان شاداب بود ، زیرا او یکی و دیگری را سوراخ کرده بود. وقتی شبدر به سمت او رفت ، او همه لبخند می زد ، زیرا 10 کیلوگرم او مانند چوب قرمز بر روی صورت او افتاد. سکس کارتونی زوری خروسش بلندتر از سرش بود. آوا در بهشت نبود بعد از اینکه سعی کرد خودش را روی دیک سنگین خود بکشد ، از او خواست که او را خفه کند ، اما مراقب باشید ، زیرا نمی دانست که آیا این برنامه مناسب است یا خیر. شبدر در حالی که ناله می کرد آن را آرام کرد. او خیلی زود آن را در گربه کوچک تنگش دفن کرد. آوا در حالی که داشت پاهایش را به لرزه در می آورد انگشت به انگشتش زد. او آنقدر آن را دوست داشت ، می خواست احساس کند اسپرم او در داخلش غیرقابل تشخیص است. آوا با تعجب آنجا را گذاشت ، چون بارش بدون بیدمشک او جاری شد.