خدمتکار دیگر به تیم فاک ، فاک بله! وقتی به در نزدیک شدم تا اجازه ورودش را بدهم ، همین الان می توانم بگویم که بچه کوچک چند ضربه زن بزرگ داشت. مخزن او به سختی می تواند آنها را نگه دارد. پریا در اینجا نام دارد و لعنت به او خوب است ، من نمی دانستم که کنیزها با پنترونهای بزرگ و الاغ های بدن دار آمده اند. او در ظاهر نیز سکس زوری پیرمرد زیبا به نظر می رسد. من این عسل را بدون لباس تهیه کرده بودم ، باید آن بدن را تماشا کنم. او مشغول کار خود شد و شروع به تمیز کردن آشغال من کرد. وقتی مشغول تمیز کردن بود ، متوجه شدم که بچه هایش ثابت نمی مانند. جیغ کشیدن همه جا. من به او پیشنهاد کردم که در برنجش تمیز کند. او در روز اول خجالتی بود ، اما ثبت اختراع او به پول نیاز داشت. نکته. سپس پیراهن او مستقیماً بیرون آمد او هنوز کمی تردید به نظر می رسید ، بنابراین من فقط 10 کیلوگرم خود را بیرون آوردم وقتی پریا به نظر نمی رسید و خودارضایی می کرد تا اینکه برگشت. نگاه غافلگیرکننده روی صورتش بی ارزش بود ، اما من می دانم که او می خواست گول بزند! لبخند روی آن چهره زیبا گویای همه چیز است. خوش بگذره!