فرشته با تمایل به مهمانی به جشن رسمی آمد. از لحظه ای که در باز شد ، آن کودک شروع به نشان دادن بدن گرم خود کرد. اول چشمک زدن رمزهای عبور او و سپس ظاهر شدن و برگشتن دارایی های او. جماک عقب نشسته بود و تماشا می کرد ، در حالی که این قهوه ای تیره در لباس طبیعت ظاهر می شد تا همه سوراخ هایش را فاش کند. فرشته خودارضایی کرد و نگاهی به شکاف منقبض شده عزیزم انداخت. جمک یک دقیقه داستان س زوری تماشا کرد ، سپس به داخل کبوتر رفت و با انگشت به او اشاره کرد. Jmac به نوبت بین لب ها جابجا می شد ، زیرا این پسر نوازش می کرد و او آن بیدمشک را می مکید. نگرش سختگیرانه فرشته نتیجه داد و jmac به او ضربه ای غیرقابل وصف زد. فرشته تقاضای تقدیر کرد ، و jmac با پوشاندن صورت پر زرق و برق لبخندش پاسخ داد.