لیزا آن از انتخاب کردن پسرش به نام جانی خسته شده است. آن پسر فقط قرار بود یک هفته آنجا باشد ، اما اکنون 3 هفته طولانی است که در تختخواب تصادف می کند و باعث بهم ریختگی می شود. اما در حالی که پسرش بیرون است ، جانی از سرزنش او استفاده می کند و از این فرصت استفاده می کند تا ایده ای را برای او مطرح کند: رابطه جنسی. مادر بزرگ مارانگوس وحشت زده است که دوست پسرش حتی این پیشنهاد را می دهد ... اما هنگامی که او شروع به مالیدن 10 پوند قوی خود به سوراخ بزرگ الاغ خود می کند ، آن نوزاد نمی تواند خود را کنترل کند! زانو می زند و دیک جانی را می مکد تا حوصله سر بریدن مرغ مرغ مرطوبش نباشد!