لیلیث شایتون یک نوجوان سنی قانونی است که همیشه تمام مشاغل پرستاری کودک خود را بسیار جدی می گیرد. وقتی مامان وحشی الکسیس فاکس تصمیم گرفت از نو شروع به ملاقات کند و خودش را با بچه ای آشنا کند که بچه اش لیلیت را صدا زد و او را استخدام کرد. الکسیس متوجه شد که این فقط یک بعدازظهر کوچک است و او قبل از اینکه نوزادش از خواب بیدار شود ، برمی گردد. لیلیث با دوست پسر خود رابی تماس گرفت تا مدتی را بکشد و فقط با تلفن صحبت کند. رابی قبلاً راه خود را در آنجا پیدا کرده بود و تصمیم گرفت او را غافلگیر کند. آن مرد آنقدر ساده لوح بود که نمی توانست انتظار داشته باشد که او پرستاری بچه را تمام کند و تصور کرد که آنها می توانند فقط روی مبل الکسیس بخندند. تنها مشکلی که وجود داشت این بود که الکسیس زودتر قرار خود را با یک حسابدار لنگ به پایان رساند و آنها را در مرکز عمل گرفت. الکسیس از اینکه او را به خاطر بی مسئولیتی و بی احترامی سرزنش می کرد ، عصبانی شد ، نمی توانست به غضب خشمگینانه رابی و سوراخ الاغ ناز لیلیث توجهی نکند. ناامیدی از رفتن تاریخ به طرز وحشتناکی باعث شد احساس کند تنها کسی است که در کل شهر رابطه جنسی ندارد. این همه چیز در حال تغییر بود زیرا او یک جفت جوان و تاثیرگذار داشت تا همه ناراحتی های بد او را برطرف کند.