لیلا از شانس خود کاسته بود و تابلویی را در دست داشت که به دنبال جزوه بود. خوشبختانه آلک به کمک او آمد. الک لیلا با موهای طلایی و وحشی لیلا را در حالی که این سبزی در حال خروج از خواربارفروشی بود مشاهده کرد و نتوانست جلوی توقف و پرس و جو را بگیرد. آن نوزاد داستان خود را به او داد ، که نمی توانست اهمیت چندانی به آن بدهد ، اما فرصتی شگفت انگیز در اختیار او قرار داد. لیلا به دلیل اختلاف و زیبایی او در زمان ارزشمند ، به سرعت پیشنهاد او را برای کمک به او پذیرفت. الک او را با یک اتاق هتل راه اندازی کرد ، جایی که آنها به سرعت شروع به کار کردند ، زیرا لیلا بدنش را نشان داد و اندام متناسب و لاغر خود را با دستبندهای شاد و وازوی محکم نشان داد. الک قطعاً ارزش پول نقد خود را داشت ، زیرا در آن مدت با قدرت تمام آن حفره را تکان داد. درخواست لیلا مبنی بر پهن شدن صورتش با مهربانی پذیرفته شد ، زیرا آلک روی شیرینی کیک خانم قرار داد.