لیا و دوست پسرش ، ست ، در حال تحقیق برای مقاله ای بودند که فردا منتشر می شد. آنها در مدت کوتاهی متوجه شدند که کتابی را از دست داده اند که حاوی اطلاعات ضروری برای تکمیل آن است. خوشبختانه seth'sfriendmark یک نسخه از کتاب را در اختیار داشت. مارک یک ساعت دورتر زندگی می کرد و پس از دلداری دادن به لیا با اطمینان دادن به اینکه نامادری اش واقعاً کول است ، ست به سراغ آن رفت. لیا با کنجکاوی جذب نامادری گرم مارکی ، براندی شد ، بنابراین این نوزاد در تلاش برای کشف او در اطراف محل زندگی خزید. او می خواست نیم نگاهی به بدن سخت و شگفت انگیز براندی بیندازد ، اما وقتی در حمام های کارگزار قدم می زد ، نقشه اش به هم خورد و توسط ناپدری نامردی لو رفته که پای خز جوان دوست دارد ، دستگیر شد. لیا سعی کرد بهانه ای بیاورد که چرا در حمام اصلی در 3 حمام دیگر حضور داشت ، اما او در اواسط دوران حکم خود را قطع کرد و توسط برندی مورد حمله قرار گرفت. لیا اعتراف کرد که در طول مدتی که بیدمشک جذابش را مالیده بود ، جذب جوجه های پیر شده بود. برندی لیا را تحت کنترل کامل خود قرار داده بود ، بنابراین او را به اتاق خواب برد و شروع به لعنت کردن زبان کرد. برندی با زبان خود را در قبیله کوچک لیا توسط پسر خوانده اش که در شوک کامل بود ، گرفتار کرد. او همین حالا او را گرفت و به او گفت که با او همراه شو ، به شادی بپیوند یا برو. بلافاصله پس از آنکه ست متوجه شد که یک فرصت برای تمام عمر در اختیار این پسر قرار گرفته است ، او به نامادری و دوست دخترش در یک جشن فاخر پیوست.