لوی بعد از یک شب گرم بیرون آویزان شد و من حاضر شدم تا این بچه بتواند کامیون را تمیز کند ، بعد از اینکه دوستانش همه چیز را کثیف کردند. برای همیشه طول کشید تا آنجا را دریافت کند و آن را بشوید! در حالی که من منتظر بودم و همه مواد را برای تمیز کردن آماده می کردم ، متوجه شدم که میستی جلو و عقب چمن ما سوار می شد. این مثبت بود که نوزاد به دنبال شرکت بود ، اما او واقعاً لبخند چندانی نزده بود تا اینکه لوی بیرون آمد و همانطور که او گفت ... آن مرد را بیرون بیاورید و پیراهن خود را در بیاورید و خم شوید. h E برای بررسی نامه زیادی را طی کرد و با او گفت و گو کرد. طولی نکشید که او تسلیم جذابیت های مردانه اش شد و او پیشنهاد او را برای ورود به پرستو پذیرفت. اتاق به اتاق خواب. من بهانه ای در مورد اینکه چگونه میستی باید از آشفتگی در اتاق خود بفهمد ، استفاده کرد و او در فرصتی که وارد اتاقش شد شروع به پرش کرد و مثل دیوانه شروع به ضرب و شتم کرد. او از ازدواج بی محبت خود و ساعت های بیشماری که به تنهایی با فرزندش سر و کار داشت ، عایدش نمی شد. l Evi به مراتب بیشتر از آن بود که بخواهد آن را به او و بدن مادرش بدهد.