لوی در حال فهمیدن این بود که در چنین روز بارانی در حین خوردن اسموتی چه باید کرد. زویی از آنجا عبور کرد و هرگونه ایده برای گرفتن یک تلنگر یا هرگونه فعالیت خسته کننده دیگر کنار گذاشته شد. این چاب در حالت شکار قرار گرفت و او را متقاعد کرد که با ما بنشیند و کمی صحبت کند. همانطور که ما باید او را با فشار و هل دادن بشناسیم ، این نوزاد به قدری راحت بود که بتواند اعتراف کند که تقریباً در ورزشگاه با بچه ها و بچه های تصادفی پرواز نکرده است. او در واقع شروع به ریختن آن بر روی غلیظ خود کرد ، زمانی که او را به راه انداختیم. معاشقه بین آنها در اوج تب بود و لوی پیشنهاد داد که او را بعد از چنین تمرین سختی در باشگاه بدنسازی ماساژ دهد. او در فرصتی برای تنها ماندن با لووی به سرعت برخورد کرد و به محض اینکه بزرگترین عروسک های ژاکت خود را رها کرد ، در واقع با دنده بالا لگد شد. وقتی با مادرانی مانند zoii ملاقات می کنیم ، همیشه می پرسم که آیا ما شکار می کنیم یا مادران آنقدر گرسنه جنسی هستند که به جای آنها ما را شکار می کنند.