لوی درباره رفیقش ، رالف ، که از مادر وحشی به نام جوردین می شناخت ، گفت که از اجاره خانه مهمانش ناامید شده بود. رالف او را می دانست زیرا پسرش در کلاس او با او بود. این بچه همیشه می خواست از آن غنیمت داغ و فاسد استفاده کند ، اما او به همسرش وفادار بود و این نوزاد نیز به همراه جوردین در PTA قرار داشت ، بنابراین اطلاعات را در اختیار لوی قرار داد ، زیرا می دانست که او را رها نمی کند. ما رفتیم تا اوضاع را بازشناسی کنیم و ببینیم آیا او فرصتی با او دارد. معاشقه شروع شد و لوی او را برای کمی حریم خصوصی به اتاق خواب برد تا مطمئن شود که او قرارداد را بسته است. من وارد شدم و به او اطلاع دادم که ما می توانیم فیلم را همیشه برای همسر سابق خود بفرستیم ، زمانی که طلاق نهایی شد و او فکر کرد که این یک ایده عالی است. لوی اعتراف کرد که بعداً واقعاً به مهمانسرا علاقه ای نداشت ، اما به نظر نمی رسید که او نگران باشد. او بسیار ناامید بود تا یک میله غذا بخورد و او را بخورد پس از آنکه شوهرش او را برای سالها منکر شد و لوی مجبور شد. بین آن و لعنتی سخت گیرانه که او به او داد ، او به هیچ وجه از کل این مصیبت ناراحت نبود و در واقع اشاره کرد که او باید هر از گاهی برای هزینه های کثیف و کمی سرگرم کننده خود از لووی اجاره کند.