پول لوی با مادرخوانده اش ، الکساندرا سامرز ، در خانه بود. این پسر در حال تماشای یک کت و شلوار با بزرگترین دستبند روی تلفنش بود و آن بچه بی حال بود و آن را بررسی می کرد. او تصمیم گرفت برای جلب توجه لویس به دنبال نشان دادن جوانان خود باشد. او به یک لباس گرم تبدیل شد و لوی را به اتاق خواب خود فرا خواند. در مدت کوتاهی پس از آن ، او در تختخواب روزمره باز شد و سوراخ ناز و ناز خود را به هم ریخت. اون دیک رو مکید و لعنتی کرد او سوار آن خروس می شد ، زیرا جوانان بزرگش به اطراف پرش می کردند. او بیدمشک خود را حفر کرد و آن آب میوه را در تمام صورت شگفت انگیزش گرفت.