لوی با من تماس گرفت و به من گفت که سریع به محل زندگی او بروم و من مشغول تماشای بازی بودم ، بنابراین تصمیم گرفتم متن های او را نادیده بگیرم. این پسر برای من تصاویری از یک مامان وحشی ارسال کرد و من قصد نداشتم بازی را برای همه چیز از دست بدهم. صبح روز بعد از خواب بیدار می شوم تا لوی کار متنی خود را برای به دست آوردن من به خانه اش از سر بگیرد. معلوم شد که milf باقی مانده است و او می خواهد آخرین بار برای ثبت شکار تلاش کند. با ناراحتی و عصبانیت به آنجا رفتم ، اما یک بار دیدم که کارلی به نظر ارزشمند می آید ، همین الان بیدار شدم. او به سرعت او را به فرارهای ما معرفی نکرد و آن بچه وقتی که فهمیدم در حال فیلم برداری از پرنده های اولیه آنها هستم ، وحشت کرد. لوی او را آرام کرد و او را متقاعد کرد که "مانند دیشب" لذت ببرد. وقتی ما گفتیم پس از لذت بردن از تماشای آن ، آن را پاک می کنیم و در نهایت با آن موافقت کرد ، او ما را باور کرد. به محض این که کارشان تمام شد ، آنها دوباره روی مبل رفتند و بیهوش شدند.