من و لوی در حالی که این مادر وحشی قدم می زد ، مغازه دوربین امنیتی دوستانم را نگه داشتیم. این نوزاد ، مادر معمولی بود که در ناراحتی بود. همه آنها s هستند. اگر متوجه نشده اید فلوریدا او کلاه خود را نگه می داشت و ناامیدی خود را نشان نمی داد. تقریباً هر عسل تا زمانی که به حالت سفت درآید ارزشمند است. من و لوی فهمیدیم که او از فرزندان و خانه اش در برابر همسر سابق دیوانه محافظت می کند ، اما نمی توانم ارتقاء امنیتی زیادی را تحمل کنم. ما یک معامله زیبا ارائه می دادیم و سرانجام او را مجبور کردیم آنچه را که می خواستیم بشنود ، بگوید ، من همه کارها را انجام خواهم داد ، من به این نیاز دارم. یک بوسه سریع ، و گونه های نازک و شیرینش اما گونه هایش در حال خوردن بودند. وقتی او روشن شد ، در واقع به ما اطلاع می دهد. او مسئولیت و کمک را بهم ریخت در دفتر. او مثل دیوانه روی میله لوی می تپید. من تعجب می کنم که میز روی میز بماند. لوی مهره اش را گرفت ، من فیلم را گرفتم ، و او دوربین هایش را گرفت.