هفته گذشته در مواقعی که در آن پارک کرده بودم ، یک مو بور را دیدم که با ماشینش استرس داشت. این نوزاد به تازگی کلیدهای خود را در داخل قفل کرده بود و متوجه شده بود که برای بازکردن بیش از چهار اسکناس برنامه ریزی شده است. من به او گفتم دوستی دارم که کار قفل سازی را انجام می دهد و او را به خانه ام دعوت کردم تا غذا بخورد و منتظر او باشد. او کمی متقاعد کننده عمل کرد ، اما من به اندازه کافی معاشقه کردم تا او را وادار کنم. بازگشت به محل من معلوم شد که دوستم قرار نیست به آنجا بیاید ، بنابراین وقتی مجبور شدم اقدامی انجام دهم ، مجبورم پول را بیاورم. او یک معاشقه واقعی بود و متقاعد کردن او زیاد طول نکشید. او سر شگفت انگیزی به من داد و در واقع می دانست چگونه غنیمت ناز خود را بر روی وانگ من جور کند. این مامان داغ را از دست ندهید.