کریستینا حوصله اش سر رفته بود و می خواست ببیند جشن جشن چیست. این نوزاد پنجه های پر زرق و برق خود را برای گذرواژه برای ورود به جشن نمایش داد. او عاشق پوزخند زدن بچه هایش بود و من عاشق تماشای آنها بودم. او روی مبل خم شد و آن قنداق مجلل را نشان داد. او روی تخت گشاد شد و شروع به نوک انگشتی به شکاف آغشته اش کرد. سپس ، رامون به فستیوال پیوست و هیچ وقت را برای چسباندن صورت خود در آن حفره سرسبز تلف نکرد. وقتی مکعب را مکید ، سوراخ صورتش را از بین برد. او روی آن خروس پرید و سوار دیک شد و الاغ آبدارش بالا و پایین می پرید. او جشن را روی صورت و روی این سینه های پر زرق و برق گرفت.