کیتانا می خواست یک ست ماهیگیری مخصوص بچه 10 ساله اش بخرد و من به اندازه کافی خوش شانس بودم که در مرکز تجاری طعمه بودم و یک تله خرچنگ را کار می کردم. به محض اینکه دیدم این نوزاد به کمک احتیاج دارد ، کارمند مغازه را قطع کردم و تمام کمک هایی را که نیاز داشت به او دادم. من به او گفتم اگر نحوه استفاده از تجهیزات را بیاموزد بسیار عالی خواهد بود تا بتواند پسرش را آموزش دهد زیرا پدرش در آنجا نبود. او عاشق قلاب ، خط و سینکر شد. ما به محل خودم برگشتیم و من دانگ خود را در سبد ماهی او گذاشتم ، با ماهی های بزرگش بازی کردم و باسن بزرگ پورتوریکانی او را به هم کوبیدم. این یکی را نمی توان از دست داد.