کتی رفت تا یک خالکوبی اخیر انجام دهد. این نوزاد پول نقدی برای خرج کردن داشت و فکر می کرد پس از خالکوبی به اندازه کافی زندگی می کند. متأسفانه ، او اشتباه می کرد. خالکوبی تمام خمیر را خرج کرد و او با احساس حوصله از سکس زوری در قطار مرکز تجاری خارج شد. درست در همان زمان ، رومئو به طرفش می آمد و بیان غم انگیز کتی را می دید. آن مرد پرسید آیا می تواند کمک کند. کتی همیشه به مهربانی غریبه ها وابسته بود ، بنابراین پس از یک گفتگوی کوتاه موافقت کرد. کتی سوار ماشین شد و تمام پولی را که برای خالکوبی خود خرج کرد جمع کرد. ارزش هر پنی را داشت. کلوچه صورتی و کوچک او ناامید نشد.